جعفر ساکت و بی حرکت گوشه اتاق نشسته بود ، چشمانش نغمه غم انگیزی را تداعی میکرد ، به گلهای کم رنگ قالی زل زده بود و اشک در چشمانش حلقه زده بود که خواهرش از راه رسید و داد زد :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مامان بیا جعفر ریده.
نظرات شما عزیزان:
این خیلی قشنگ بود.
پاسخ:نظر لطفته
پاسخ:نظر لطفته
برچسبها: جملات کوتاه خنده دار ,
تاريخ : دو شنبه 6 مرداد 1393
ا 14:24 نويسنده : جک ا